آموزش ثبت نام در پاپ آپ
از وبلاگ خود کسب درامد کنید به ازای هر کلیک در وبلاگ شما 200 ریال به حساب شما پرداخت می شود. ابتدا روی تصویر کلیک کنید . بعد در سایت پاپ آپ ثبت نام کنید و کد مخصوص را گرفته در سایت خود قرار دهید.
برای ثبت نام اینجا کلیک کنید.
آموزش قرار دادن کد در ادامه مطلب
شیشه خود پاکشونده ساخته شد
در حقیقت ایده طراحی و ساخت شیشههای خود پاكشونده ایده جدیدی نیست. از نخستینباری كه استفاده از شیشههای خود پاكشونده در زمینههای مختلف مورد توجه قرار گرفته است، سالها میگذرد.
در يك مطالعه جديد تأييد شد: مصرف 3 تا 4 فنجان قهوه در روز خطر بروز سكته مغزي را 17 درصد كاهش ميدهد.
در اين مطالعه معلوم شد آنتياكسيدانهاي موجود در اين نوشيدني مانع از تشكيل لختههاي خوني در مغز ميشوند و از تجمع كلسترول در عروق مغزي نيز جلوگيري ميكنند.
اين يافته حاصل بازبيني روي هشت مطالعه مختلف در زمينه مصرف قهوه و تأثير آن در بدن است كه طي 45 سال گذشته انجام شد.
به گزاش سايت اينترنتي هلت دي نيوز، اين مطالعات همچنين نشان مي دهد كساني كه در روز دو فنجان قهوه مينوشند در مقايسه با افرادي كه اصلا از اين نوشيدني مصرف نميكنند، 14 درصد كمتر در معرض خطر سكته مغزي هستند.
از سوي ديگر متخصصان در اين مطالعات تأكيد كردند، مصرف زياد قهوه در افرادي كه به اين نوشيدني اعتياد دارند، نه تنها تأثير فزاينده در اين پيشگيري ندارد، بلكه مصرف زياد آن خطر سكته مغزي را فقط 7 درصد كاهش ميدهد.
مهمترین دغدغههای میلیاردرها چیست؟
سلامت همسر اصلی ترین نگرانی افرادی است که ثروت آن ها بین ۱۵ تا ۷۵ میلیارد تومان است.
همیشه شنیدهایم که میگویند: «پول همه چیز نیست ولی وجودش مثل اکسیژن برای انسان است.» سریعترین و آسانترین راه برای اینکه آدم هر چیزی را که دلش میخواهد داشته باشد این است که تقریبا همیشه به اندازه کافی پول داشته باشد و بگوید: «قیمتش اصلا مهم نیست.» به همین خاطر، تمایل به پول درآوردن سریع و آسان محرکی بزرگ برای رفتار انسان است. البته آنچه مردم میخواهند واقعا خود پول نیست.
هر کسی برای رییس و هدایتکنندهبودن انتخاب نمیشود. اما اگر شما این ۳ رفتار را دارید، ممکن است یک مدیر ذاتی باشید.
ترجمه: افسانه محمودی یزدانی
با خواندن کتابها و نوشتههای مربوط به هدایت و رهبری گاهی با خود فکر میکنید که داشتن پتانسیل مدیریت کارآمد در طالع انسان نوشته شده است.
باور ندارم که این حقیقت داشته باشد. در واقع، نسبت به افرادی که به پست مدیریت میچسبند و به بدترین شکل بیصلاحیت هستند و در مورد تواناییهای خود به بیراهه رفتهاند، هدایتکننده واقعی کمی میبینم.
بخشی از آن به دلیل عدم خود ارزیابی صادقانه توسط کسانی اتفاق میافتد که آرزومند مقام مدیریت هستند و بنابراین، در امر افزایش کیفیت مدیریت نسل بعد، این ابزار ۳ نکتهای را به شما معرفی میکنم.
شما تنها وقتی هدایت و مدیریت میکنید که مجبور هستید، نه همیشه. ما نمونه افرادی را دیدهایم که به سادگی مسوولیت چیزی را به عهده میگیرند. چه این جلسه جرقه فکری استراتژیک باشد، چه یک بازی بسکتبال انتخابی باشد، چه گردش خانوادگی، آنها نمیتوانند نقش یک راهنما را بیخیال شوند و در واقع برای زندگی عزیزشان به آن متکی هستند.
این افراد اول صف، که اغلب خودرای، عجول و بیادب هستند، عادت کردهاند که دیگران آنها را رییس و هدایتکننده ذاتی توصیف کنند که دیر یا زود- به ضرر خودشان یا کسان دیگری تمام میشود که این را باور میکنند.
حقیقت این است که آنها اصلا چنین چیزی نیستند. هدایتکنندههای واقعی در این تصور به سر نمیبرند که این حق ذاتی آنها است که هربار مسوولیت دور هم جمع کردن دو یا چند نفر را برعهده بگیرند. بلکه کاملا برعکس است. یک هدایتکننده و رییس خوب، هر موقعیت را با توجه به مزیتهای آن ارزیابی میکند و تنها وقتی مسوولیت قبول میکند که موقعیت، وضعیت و دیگر نیازهای آن لحظه، از او بخواهند که این کار را بکند.
و… اگر شما آن پاراگراف آخر را با آن باور پنهانی مبنی بر اینکه در بیشتر موقعیتها شما فرد درست برای قبول مسوولیت هستید بخوانید، به احتمال قوی شما یک «نفر اول صف» هستید، نه یک رییس و هدایتکننده.
شما بیشتر از آنچه که انجام میدهید، میبینید. بسیاری از تاجران، هدایت را با فعالبودن اشتباه میگیرند. این غولهای تاسمانی بر این باورند که فعالیت زیاد باعث ایجاد هدایت به عنوان نتیجه جانبی میشود. در نتیجه، هر چه بلندپروازی بیشتری داشته باشند، لحظاتشان پرخروشتر خواهند بود.
غولهای تاسمانی سختتر و سریعتر از هر کس دیگری کار میکنند و ما را آسیبپذیرتر میسازند. در رویارویی با هر موقعیتی که به زور فعالیت حل نمیشود، ابری از ناشکیبایی میسازند. تنها وسیله هدایت آنان فریادکشیدن است: اگر آنها فکر میکنند که شما به سختکوشی خودشان نیستید -یا آن گونه که آنها فکر میکنند، سخت کار نمیکنید- تقاضاهای آنان بلندتر و خشنتر ادا میشوند.
شاید شما فکر میکنید که چنین حرف رک و پوستکندهای ذهنیت مشت نمونه خروار است و مانع عملکرد درست ما در رسیدن به مقام ارشد در هر سازمان بالغ و جاافتادهای میشود، اما اشتباه میکنید. متاسفانه، بسیاری از سازمانها که حتی برخی از آنها ۱۰۰ شرکت دارند، همین تعریف دندانشکن و حاضر و آماده را از هدایت و مدیریت دارند.
البته هدایتکنندههای واقعی ارزش فعالبودن را میدانند، اما این تنها ابزار آنها نیست. در واقع، این اصلا ابزار اصلی آنها محسوب نمیشود. هدایتکنندههای بزرگ بیشتر از دیگران میبینند: پاسخها، راه حلها، الگوها، مشکلات، موقعیتها، تهدیدها. آنها میدانند که فعالبودن اهمیت زیادی دارد، اما این را هم میدانند که تفکر، درک، باریکبینی و تفسیر اهمیتشان کمتر از آن نیست.
شما افراد را تغییر میدهید. آنها به نتایج دست مییابند. مدیر اجرایی الف به هدف میرسد و در این فرایند تیم خود را نابود میکند. مدیر اجرایی ب یک تیم عالی میسازد اما آنها به هدف نمیرسند. کدامیک هدایتکننده بهتری است؟
این یک دوگانگی اشتباه است و متاسفانه چیزی است که من همیشه در سازمانها میبینم. یک هدایتکننده و رهبر خوب گزینه ج است: کسی که تیم خود را به گونهای ایجاد میکند که آنها میتوانند به هدف برسند.
اگر به نتایج چشم دوخته اید تا حدی که از توان دیگران سوءاستفاده میکنید تا به آن نتایج دست یابید (میدانم که آن را انگیزه مینامید، اما این چنین نیست) در این صورت شما هدایت و مدیریت نمیکنید، شما تحمیل میکنید و فکر نکنید که جلال و جبروت به معنی هدایتکردن است. هدایت واقعی یعنی ایجاد تیمی قدرتمند که روی رسیدن به هدف متمرکز است.
شش راه برای اینکه به فردی تاثیرگذار تبدیل شوید
نویسنده: اسکات دینزمور
هر کسی که ادعا کند شخصیت تاثیرگذار نقشی در زندگی او ندارد، یا اینکه خیلی در این مورد فکر نکرده یا اینکه هرگز با دیگران تعامل نمیکند. امسال من روی این موضوع تحقیق کردم که چه عاملی باعث میشود افراد تصمیمگیری کنند و بهترین پاسخی که مشاهده کردم، تاثیرگذاری بود. محققی به نام کیالدینی روی افرادی مانند آنتونی رابینز تحقیق کرده، فردی که روی بیش از ۴۰ میلیون نفر در سرتاسر جهان تاثیر مثبت گذاشته است تا در زندگی خود تحول ایجاد کنند (من نیز یکی از همان افراد هستم). افراد دیگری مانند وارن بافت و چارلی مانگر نیز همچون آنتونی رابینز هستند.
من سال گذشته با کیالدینی ملاقات کردم. کیالدینی برای بیش از چند دهه روی موضوع تاثیرگذاری تحقیق کرده و نتایجی که به دست آورده را در کتابی ۳۰۰ صفحهای به چاپ رسانده است. این نکات بسیار ساده هستند و اطمینان دارد که شما تاکنون برخی از آنها را تجربه کردهاید. البته اینکه از آنها اطلاع دارید یا خیر داستان دیگری است.
در اینجا شش تاکتیک اصلی برای تاثیرگذاری بر دیگران را خواهم آورد تا بتوانید از همین امروز از آنها بهره ببرید اما لطفا از آنها سوءاستفاده نکنید.
۱- عمل متقابل. ما همواره میخواهیم که لطفی را جبران کنیم. کارهایی را برای دیگران انجام دهید تا آنها احساس اجبار کنند که باید در مقابل، برای شما کاری انجام دهند. حتی لطفهای کوچک نیز در برخی مواقع با لطفهای بزرگ پاسخ داده میشوند. حقیقت این است که اندازه لطفی که به دیگران میکنید اهمیت چندان ندارد و مهم انجام آن است.
۲- نفود. ما به سخنان افرادی که فکر میکنیم مهم هستند با دقت بیشتر گوش میدهیم. پس تلاش کنید کسی باشید که مهم جلوه کند. آراسته و خوب لباس بپوشید و کارت ویزیت در خور توجهی برای خود تهیه کنید. خوشپوش باشید و هوشمندانه رفتار کنید تا دیگران به شما اهمیت بدهند.
۳- تعهد و ثبات. نسبت به تصمیمهایی که گرفتهاید متعهد باشید. برای مثال ممکن است به یک مشتری وعده دهید که کالایی را برای او تهیه میکنید. مهم نیست که این کالا چقدر ناچیز و کمارزش باشد اما اگر در تهیه آن تعهد و پیگیری نشان دهید به طور حتم احترام و توجه مشتری را جلب خواهید کرد و سفارشهای بزرگتر و پرسودتر از راه میرسند.
۴- اعتبار اجتماعی. مردم از جمعیت پیروی میکنند. تنها گروه کوچکی هستند که کاری را انجام میدهند و بقیه تنها از دیگران پیروی میکنند. هرکاری میتوانید انجام دهید تا نشان دهید که افراد زیادی از کسب و کار شما استقبال میکنند. اگر به لشگری از دیگر مشتریهای خوشحال و راضی خود اشاره کنید، مشتری فعلی نه تنها مقاومت کمتری در مقابل شما خواهد داشت بلکه قدرت چانهزنی خود را نیز از دست میدهد.
۵- دوست داشتنی باشید. مردم به کسی «بله» میگویند که آن را دوست دارند. روابط مثبت پایه همه تعاملات موفق است. نقطه اشتراکی میان خود و فردی که در مقابل شما قرار گرفته بیابید. زادگاه مشترک، تیم ورزشی محبوب، مسیر تردد یکسان و مانند اینها میتوانند نقطه آغازی برای جلب نظر دیگران باشند. سعی کنید همچون آنها سخن بگویید تا با شما احساس راحتی بیشتری بکنند و تمام لطف خود را نثار شما کنند. فراموش نکنید واقعا سخت است به کسی «نه» بگویید که واقعا شبیه شما است.
۶- کمیابی و ضرورت. ما آنچه را که نمیتوانیم داشته باشیم، میخواهیم. فرقی هم نمیکند یک گوشی تلفن باشد یا حضور در یک دانشگاه معتبر، هر چه تحقق خواستهای سختتر باشد، علاقه ما به داشتن آن نیز بیشتر میشود. به همین خاطر محصول خود را به محصولی ویژه تبدیل کنید. برای مثال لیست انتظار تهیه کنید و یا محدوده زمانی خرید تعیین کنید. ما معمولا تا مجبور نشویم، خرید نمیکنیم. پس ابتدا یک استراتژی صحیح طراحی کنید تا با استفاده از آن کاری کنید که مشتریها با توجه به سختیهای تهیه کالای شما، برای داشتن آن تمایل بیشتری پیدا کنند.
اکنون دیگر شما نیز از رازهای تاثیرگذاری بر دیگران مطلع هستید، رازهایی که بیشتر شما برای اینکه بتوانید بهبود مهمی در توان تاثیرگذاری خود بر دیگران ایجاد کنید، به آنها نیاز دارید. این نکات باید همیشه و همه جا مورد استفاده قرار گیرند. آنها تنها به دنیای کسب و کار محدود نمیشوند، بلکه هر جایی که تعاملی با دیگر انسانها دارید، به تاثیرگذاری بر آنها نیز نیاز دارید. به سختی میتوان بدون توان تاثیرگذاری بر دیگران، روابط کاری و شخصی مناسبی داشت. مهم نیست که چه شغلی دارید و چه میکنید، اگر تنها یک انسان در اطراف شما وجود دارد که با آن سروکار دارید، پس باید تاثیرگذار باشید و به یاد داشته باشید که تاثیرگذاری بر دیگران یک ضد ارزش به حساب نمیآید. فراموش نکنید اینها شیوههایی برای فریب دیگران نیستند بلکه ابزاری هستند برای کمک به دیگران برای اینکه احساس کنند بهترین تصمیم را گرفته اند.
درباره نویسنده: اسکات دینزمور یک کارآفرین و نویسنده است. او معمولا در مورد کتابهایی که برای موفقیت به چاپ میرسند، نقد مینویسد و یا خلاصه آنها را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. او معتقد است مطالعاتی که با هدف بهبود شیوه عمل کردن صورت میپذیرند، برای موفقیت فرد اجباری هستند.
درباره نویسنده: نانسی مارمولجو، یکی از اساتید کارآفرینی در آمریکا است. او اخیرا یک مجموعه سخنرانی را با عنوان «ایدههای رامنشدهای که درآمد به همراه دارند» منتشر کرده است. در این سخنرانیها، خانم مارمولجو، به افراد میآموزد که چگونه با ایدههای خلاقانه خود را در راه ایجاد کسب و کاری موفق به کار ببندند.
اوایل ماه مه سال ۲۰۱۱، خبر کشتهشدن اسامه بنلادن، رهبر گروه تروریستی القاعده، رسانههای جهان را درنوردید. گروهی از آمریکاییها برای خوشحالی به خیابان آمدند و گروهی دیگر نیز در خانههای خود پای تلویزیون و اینترنت میخکوب شدند تا آخرین اخبار را از مرگ بنلادن کسب کنند یا شاید بالاخره موفق به دیدن عکسی از جنازه او شوند. در همین زمان، شبکههای اجتماعی نیز مملو از پیامهای مربوط به کشتهشدن بنلادن توسط نیروهای آمریکایی شده بود. اما در تمام جهان، یک نفر و تنها یک نفر بود که خلاقانهترین واکنش را به مرگ بنلادن نشان داد. واکنشی که برای او ۱۲۰ هزار دلار درآمد به همراه داشت، آن هم تنها در طول ۲ روز! موریس هری ۲۳ ساله که ساکن شهر نیویورک بود و در رشته بیزنس تحصیل میکرد پس شنیدن خبر مرگ بنلادن به خانه رفت و با راه اندازی یک وب سایت اقدام به فروش تیشرتهایی کرد که روی آنها عکس بنلادن به همراه نواری با عبارت “مرده” روی چشم بنلادن چاپ شده بود. قیمت هر تیشرت ۱۲ دلار بود که ۱۰ هزار عدد از آن طی دو روز نخست به فروش رسید که نتیجهاش میشود ۱۲۰ هزار دلار!
البته لازم نیست که حتما کسی کشته شود تا برای برخی امکان بروز خلاقیت فراهم شود. در واقع خلاقیت در هر بخش از زندگی و کسب و کار قابل نمایانشدن است. همچنین فراموش نکنید که کارآفرینان به طور طبیعی افراد خلاقی هستند. از برآوردهکردن یک نیاز گرفته تا حل مشکلات، بازاریابی، فروش و تعامل با مشتریان، همگی از مواردی هستند که به کار گرفتن خلاقیت در آنها میتواند احتمال موفقیت را افزایش دهد.
ایدههای خلاقانه در کسب و کار همواره مورد ستایش قرار میگیرند و معمولا به درآمد قابل توجهی هم منجر میشوند، مانند فروش تیشرتهای بنلادن، اما باید این را دانست که به ازای هر ایده برتری که عملی میشود و با موفقیت میرسد، میلیونها ایده خلاقانه به راحتی از دست میروند، تنها به این خاطر که صاحبان این ایدهها نمیدانند چگونه آنها را عملی کنند، چگونه باید آنها را دنبال کنند یا آنقدر تردید میکنند که زمان طلایی برای به اجرا درآوردن آنها از بین میرود.
پس اگر احساس میکنید که انسان خلاقی هستید و در برخی مواقع ایدههای خلاقانهای برای کسب و کار به ذهنتان میرسد، باید به برخی موارد توجه کنید تا ایدههای شما بتوانند برایتان درآمد هم به ارمغان بیاورند. البته در ابتدا باید بدانید که از یک جهت شانس آوردهاید و آن اینکه اکنون زمانه مناسبی برای خلاقبودن است. ایدههایی که پیشتر حتی به نظر احمقانه میآمدند، اکنون تبدیل به نمادهای موفقیت شدهاند. برای مثال به احتمال زیاد نام سایت آمازون (Amazon.com) به گوشتان آشنا است. سایت آمازون ۱۴ سال پیش توسط جف بزوس تاسیس شد. ایده اولیه سایت این بود که افراد بدون نیاز به موانعی مانند لزوم عضویت و مانند آن بتوانند کتابهای مورد نیاز خود را خریداری کرده و در منزل یا محل کار تحویل بگیرند. هرچند اکنون چنین ایدهای به نظر عادی میآید اما در سال ۱۹۹۷ بسیاری آن را احمقانه و در بهترین حالت شبیه شوخی میدانستند و معتقد بودند آمازون در آیندهای نزدیک ورشکست خواهد شد. نتیجه این ایده به ظاهر احمقانه جز تبدیلشدن به بزرگترین خرده فروشی آنلاین در جهان که خدماتش نه تنها در آمریکا و اروپایی غربی بلکه حتی در چین هم قابل استفاده است. محصولات ارایه شده در سایت هم محدود به کتاب نماند و اکنون از فیلم و موسیقی گرفته تا اسباببازی و غذا را میتوان از طریق آن خریداری کرد. درآمد آمازون در سال ۲۰۱۱ تقریبا به ۵۰ میلیارد دلار میرسد و ارزش سهام شرکت نیز پس از گذشت ۱۴ سال ۱۴۰ برابر شده است. جهان امروز پر است از چنین نمونههایی که ایدههایی به ظاهر نه چندان عملی، موفقیت قابل توجهی کسب کردند. به همین خاطر اگر دست به کارهای غیر معمولی بزنید و ایدههای عجیب و غریب داشته باشید، حداقل الگوهای موفقی را میتوانید به خاطر بیاورید.
ایدههای خلاقانه چه زمانی به ذهن خطور میکنند؟
زمانی که انتظارش را ندارید سروکله ایدههای خلاقانه ممکن است زمانی پدیدار شود که در حال تماشای تلویزیون، رانندگی یا صرف غذا باشید. یکبار در سال ۱۹۸۹، جوانی دانشجو در یکی از شعب مکدونالد در حال صرف ناهار بود و بیرون را تماشا میکرد که چشماش به کامیونی پر از وسایل بیمصرف و دست دوم افتاد. در همان لحظه این ایده به ذهن او خطور کرد که کامیونی دست و پا کرده و شروع به جمعآوری داوطلبانه خرت و پرتهای اضافی و بیمصرف دیگران بکند. برایان اسکودمور با ۷۰۰ دلار کار خود را آغاز کرد. کسب و کار وی رونق گرفت و خیلی زود تعداد کامیونهایاش به ۳ عدد رسید. اسکودمور همان زمان تصمیم گرفت که کارش را آنقدر گسترش دهد تا در عرض پنج سال در ۳۰ شهر بزرگ آمریکا و کانادا شعبه داشته باشد. آیا او در رسیدن به این هدف موفق شد؟ بله، ۱۵ روز قبل از آنکه ۵ سال تمام شود! او ایدهای ساده که به ذهناش خطور کرده بود را دنبال کرد و کسب و کارش به جایی رسید که اکنون حدود ۱۰۰۰ کامیون دارد و درآمد او به بیش از ۱۰۷ میلیون دلار میرسد. در واقع ایده راهاندازی شرکت «خرت و پرت اضافه دارید»، که اکنون نامی برای خود دست و پا کرده، از یک همبرگر فروشی شکل گرفت.
ایدههای درخشان در موقعیتهای مختلف به سراغ ما میآیند. میتوان گفت که نکته اساسی نحوه استقبال از این ایدههاست، اینکه آنها را به حال خود رها کنیم یا اینکه با پیگیری آنها مسیر تازهای را در زندگی خود ایجاد کنیم.
اما برای موفقشدن از طریق خلاقیت، تنها خلاقبودن کافی نیست و باید نکاتی را هم به خاطر داشته باشید. نکاتی که باعث میشوند تا خلاقیت شما هدر نرود.
۱- صبر نکنید تا همه چیز را بدانید.
هر ایدهای زمان طلایی خودش را دارد. اگر بخواهید همه جزییات را در مورد ایده خود کسب کنید، زمان زیادی را از دست خواهید داد. فراموش نکنید که کارآفرینان موفق افرادی هستند که به سرعت تصمیم میگیرند و وقت خود را برای سردرآوردن از همه جزییات هدر نمیدهند. به مثال ابتدای بحث باز میگردیم، اگر موریس هری چند روز را صرف کسب اطلاعات در مورد نحوه تولید تیشرت، طراحی روی آن، طراحی وبسایت و امثالهم میکرد احتمالا نه تنها درآمد زیادی کسب نکرده بود بلکه شاید مجبور میشد برای جبران هزینهها، چند عدد از تیشرتهای خودش را نیز به فروش برساند. ماجرای کشتهشدن بنلادن تنها برای چند روز همه را به هیجان آورده بود و موریس هری نیز به خوبی از این روزهای طلایی بهره برد. شاید همواره فرصت عملکردن تا این حد محدود نباشد اما عقبانداختن عملیکردن ایدهها ممکن است باعث شوند تا به فکر ایده جدیدی باشید. در واقع زمانی که ایدهای به ذهنتان خطور میکند، یک ساعت شنی نیز شروع به کار میکند و شما تنها تا زمانی که شنهای ساعت تمام نشدهاند، فرصت دارید تا در مورد عملیکردن ایده خود تصمیمگیری کنید. معمولا بسیاری از افراد در این موارد خود را غرق کسب اطلاعات در مورد جزییات میکنند در حالیکه شاید بهتر باشد تا بسیاری از نکات را حین انجام کار بیاموزند. کارآفرینان معمولا افرادی هستند که به سرعت میآموزند، پس شما نیز توانایی خود در مورد آموختن حین انجام کار را دست کم نگیرید.
۲- از شکستهای گذشته، پیروزیهای آینده را بسازید.
همگان توماس ادیسون را به خاطر اختراع لامپ میشناسند اما این را هم باید بدانید که ادیسون یکی از بزرگترین بازندههای تاریخ است. او بیش از ۱۰۰۰ بار برای اختراع لامپ تلاش کرد و شکست خورد. پس اگر شکست خوردید، فراموش نکنید که ممکن است دفعه بعدی موفقیت بزرگی کسب کنید. در واقع بزرگترین شکست در زندگی این است که هرگز تلاش نکنید. در واقع اگر عملیکردن ایدهای چندان خوب پیش نرفت، به راحتی آن را رها نکنید. چرا که شاید در اجرای آن به خوبی عمل نکرده باشد. کیم کستل که یکی از متخصصان برندینگ است که بارها با شرکتهایی برخورد کرده که ایدههای اولیه خوبی داشتند اما در توسعه آن و کسب درآمد از آن ناکام ماندهاند اما دوباره و پس از مشورت با افراد خبره، شرکتهای خود را به شرکتهای میلیون دلاری تبدیل کردهاند. شکستخوردن بخشی از کارآفرینی است. وقتی وارد این حوزه شوید و خلاقیت خود را در آن به کار ببندید، خطر شکست نیز شما را تهدید میکند. هیچ کس شکستخوردن را دوست ندارد، اما اگر این اتفاق رخ داد، امید خود را از دست ندهید و دست از تلاش بر ندارید. بلکه از شکست درس بگیرید و سعی کنید این درسها را به کار ببندید تا زمان موفقیت نیز فرا برسد.
۳- از پناهگاه امن خود خارج شوید.
به محض اینکه تصمیم بگیرید تا ایدهای خلاقانه را پیاده کنید با عدم همراهی اطرافیان مواجه خواهید شد. جملاتی مانند «به ریسکاش نمیارزد» تلاش میکنند تا شما را بترسانند و از اقدامی جسورانه منصرف کنند. در این مرحله بهتر است که یا از ایده خود منصرف شوید یا اینکه شک و تردیدها را کنار بگذارید و در راه عملیکردن ایده خودتان استوار قدم بردارید. در سال ۱۹۷۷، خانمی ۲۰ ساله، یک سال پس از ازدواجش احساس کرده بود که حوصلهاش از خانه داری سر رفته و باید کسب و کار را راه بیاندازد. از آنجا که در شیرینی پزی تبحر داشت، ایده تاسیس یک شیرینی فروشی به ذهنش خطور کرد. اما او نه سرمایه کافی برای این کار را در اختیار داشت و نه تحصیلات کافی و بدتر از همه اینکه نه همسرش و نه پدر و مادرش در این راه او را همراهی نکردند و حاضر نشدند سرمایهای در اختیارش قرار دهند چرا که به اعتقاد آنها دبرا فیلدز آینده درخشانی در شیرینیپزی نداشت. این در واقع همان مرحلهای است که اطرافیان به شما توصیه میکنند تا در پناهگاه امن خود باقی بمانید و برای خود ایجاد دردسر نکنید. اما دبرا فیلدز به توصیه اطرافیانش گوش نداد. او تصمیم خود را گرفته بود و آنقدر تاسیس شیرینیپزی را دنبال کرد تا بالاخره موفق شد وامی ۲۵ هزار دلاری را دریافت کند. او بعدها به دبی فیلدز شهرت یافت و ارزش شرکت شیرینیپزی او به ۵۰۰ میلیون دلار رسید. کتابهای آشپزی دبی فیلدز نیز به یکی از پرفروشترین کتابهای آشپزی تاریخ آمریکا تبدیل شد. اگر خانم فیلدز به توصیه اطرافیاناش عمل کرده بود، احتمالا امروز باید حسرت رویاهای تحقق نیافتهاش را میخورد. اما او امروز میتواند افتخار کند که یکی از موفقترین زنان در تاریخ کسب و کار است. در بیشتر مواقع برای موفقشدن باید پا به عرصه ناشناختهها نهاد و مهمتر این است که در این عرصه، قدمهای محکمی بردارید.
۴) خلاقانه زندگی کنید.
خلاقیت چیزی نیست که تنها گاهی بروز کند یا تنها وقتی به آن نیاز دارید از آن بهره ببرید. بلکه افراد خلاق در بیشتر موارد زندگی خود خلاقانه رفتار میکنند. آنها در مورد مسایل گوناگون کنجکاوی نشان میدهند، راهکارهای جدید را به کار میبندند و ترسی از شروع ماجراهای جدید ندارند. در واقع آنها به زندگی مانند یک ماجراجویی مینگرند و آنچه را از آن میآموزند در کسب و کار خود نیز به کار میبندند. دریل واتس، یکی از افرادی است که دست از خلاقبودن نکشید در حالی که موقعیت بسیار خوبی برای این کار داشت. واتس زمانی کارمند معمولی محسوب میشد اما با پیگیری ایده سادهای که به ذهناش خطور کرده بود به یک کارآفرین موفق تبدیل شد. او هنگامی که در یک شرکت لیزینگ خودرو مشغول به کار بود در بازدید از یک کارخانه خودروسازی دریافت که خودرو در اتاقی که تنها از هیدروژن پر شده باشد کارکرد بهتری دارد. او پی برد در صورتی که میزان کافی هیدروژن به سیستم احتراق موتور خودرو افزوده شود، کارایی موتور خودرو افزایش خواهد یافت. دریل واتس شروع به جمع آوری اطلاعات بیشتر در این زمینه کرد و متوجه شد که اگرچه این ایده توسط افراد بسیاری مطرح شده است اما کسی از این ایده در بازار کسب و کار بهره نبرده است. البته واتس از دانش فنی کافی در این زمینه برخوردار نبود، به همین دلیل با یک مهندس الکترونیک به نام استیو مارتین شروع به همکاری کرد. آن دو با اجاره آزمایشگاهی در دانشگاه کنت کار خود را آغاز کردند. هرچند آنها در ابتدای امر با مشکلات فنی زیادی مواجه شدند اما در نهایت موفق به ساخت فیلتری شدند که میتوانست در وسایل نقلیه سنگین به کار گرفته شود. شرکت اویل درام معتقد است که این فیلتر نه تنها مصرف سوخت را به میزان ۱۰ درصد کاهش میدهد بلکه انتشار دیاکسیدکربن را هم تا ۱۵ درصد کاهش خواهد داد. اویل درام این اختراع را در انگلستان و ایالات متحده آمریکا به نام خود ثبت کرد، همچنین موفقیت اولیه شرکت باعث شد تا دانشگاه کنت منابع مالی و امکانات تحقیقاتی در اختیار آنها قرار دهد. اولین مشتری آنها یک شرکت حمل و نقل با ۱۳۰ دستگاه کامیون بود. اگرچه شرکت وارد تجارت شده بود اما ترجیح داد که راه غیر متعارفی را برگزیند. آنها امتیاز تولید این محصول را به شرکتهایی از بریتانیا، آمریکا و ایرلند گرفته تا اروپای شرقی، هند و آفریقای جنوبی فروختند. دریل واتس انگلیسی دلیل این اقدام را اینگونه بیان میکند: «فروش امتیاز تولید باعث میشود ما بتوانیم روی کاری که در آن تبحر داریم، تمرکز کنیم؛ یعنی خلق محصولات جدید.» در واقع واتس نتوانست از خلاقبودن دل بکند، با اینکه شرایط خوبی برایاش مهیا شده بود تا درآمد قابل توجهی را بدون چالش جدیدی به دست آورد اما او ترجیح داد خلاقیت بیشتر را پی بگیرد. گردش مالی سالیانه شرکت او اکنون به ۸ میلیون دلار میرسد. آن هم در شرایطی که شرکت تنها ۷ کارمند دارد. هرچند آنها تاکنون در زمینه تولید محصول برای وسایل نقلیه سنگین فعالیت کردهاند اما اکنون قصد دارند تا تمرکز بیشتری را متوجه تولید محصولاتی برای وانتها و خودروهای دو دیفرانسیل کنند.
۵) برنامهریزی داشته باشید.
ریسکپذیربودن و خودجوشبودن به جای خود، اما باید برای موفقیت برنامه داشته باشید. در واقع خلاقیت زمانی میتواند به کسب درآمد بیانجامد که با برنامهریزی همراه باشد. سعی کنید یک طرح کلی و مشخص داشته باشید و در آن علاوه بر اینکه نحوه عملیشدن ایده خود را میگنجانید، زمانبندیهایی را نیز تعیین کنید تا بدانید چه کاری را تا چه زمانی باید انجام دهید. اگر میخواهید ایدههای شما در حد ایده خام باقی نمانند، باید برای اجرای آنها برنامهریزی داشته باشد.
فراموش نکنید تفاوت و راه زیادی میان ایدههای خام و ایدههای اجراشده وجود دارد. راهی که در یک سوی آن کامیابی، ثروت و نوآوری است و در سوی دیگر آن، هیچ!